اس ام اس و مطالب جالب
تاخدابنده نوازست به خلقم چه نيازميكشم نازه يكي تا به همه نازكنم!
 
 

داستان

www.2ror.loxblog.com

مورچه ای در پی جمع کردن دانه های جو از راهی می گذشت و نزدیک کندوی عسل رسید. از بوی عسل دهانش آب افتاد ولی کندو بر بالای سنگی قرار داشت و هر چه سعی کرد از دیواره سنگی بالا رود و به کندو برسد نشد.
دست و پایش لیز می خورد و می افتاد…
هوس عسل او را به صدا درآورد و فریاد زد:
ای مردم، من عسل می خواهم، اگر یک جوانمرد پیدا شود و مرا به کندوی عسل برساند یک «جو» به او پاداش می دهم.
یک مورچه بالدار در هوا پرواز می کرد. صدای مورچه را شنید و به او گفت:
مبادا بروی … کندو خیلی خطر دارد!

مورچه گفت: بی خیالش باش، من می دانم که چه باید کرد…!
بالدار گفت:آنجا نیش زنبور است.
مورچه گفت:من از زنبور نمی ترسم، من عسل می خواهم.
بالدار گفت:عسل چسبناک است، دست و پایت گیر می کند.
مورچه گفت:اگر دست و پاگیر می کرد هیچ کس عسل نمی خورد!!!
بالدار گفت:خودت می دانی، ولی بیا و از من بشنو و از این هوس دست بردار،من بالدارم، سالدارم و تجربه دارم، به کندو رفتن برایت گران تمام می شود و ممکن است خودت را به دردسر بیندازی…
مورچه گفت:اگر می توانی مزدت را بگیر و مرا برسان،اگر هم نمی توانی جوش زیادی نزن.من بزرگتر لازم ندارم و از کسی که نصیحت می کند خوشم نمی آید!
بالدار گفت:ممکن است کسی پیدا شود و تو را برساند ولی من صلاح نمی دانم و در کاری که عاقبتش خوب نیست کمک نمی کنم.
مورچه گفت: پس بیهوده خودت را خسته نکن،من امروز به هر قیمتی شده به کندو خواهم رفت.
بالدار رفت و مورچه دوباره داد کشید:
یک جوانمرد می خواهم که مرا به کندو برساند و یک جو پاداش بگیرد.
مگسی سر رسید و گفت:
بیچاره مورچه! عسل می خواهی و حق داری، من تو را به آرزویت می رسانم…
مورچه گفت: آفرین، خدا عمرت بدهد. تو را می گویند حیوان خیرخواه!!!
مگس مورچه را از زمین بلند کرد و او را دم کندو گذاشت و رفت…
مورچه خیلی خوشحال شد و گفت: به به، چه سعادتی، چه کندویی، چه بویی،چه عسلی، چه مزه یی، خوشبختی از این بالاتر نمی شود،چقدر مورچه ها بدبختند که جو و گندم جمع می کنند و هیچ وقت به کندوی عسل نمی آیند…!
مورچه قدری از اینجا و آنجا عسل را چشید و هی پیش رفت تا رسید به میان حوضچه عسل،و یک وقت دید که دست و پایش به عسل چسبیده و دیگر نمی تواند از جایش حرکت کند…

 

مور را چون با عسل افتاد کار  / دست و پایش در عسل شد استوار

 

از تپیدن سست شد پیوند او  / دست و پا زد، سخت تر شد بند او

 

هرچه برای نجات خود کوشش کرد نتیجه نداشت. آن وقت فریاد زد:

 

عجب گیری افتادم، بدبختی از این بدتر نمی شود، ای مردم، مرا نجات بدهید.

 

اگر یک جوانمرد پیدا شود و مرا از این کندو بیرون ببرد دو جو به او پاداش می دهم !!!

 

گر جوی دادم دو جو اکنون دهم  /  تا از این درماندگی بیرون جهم

 
 

مورچه بالدار از سفر برمی گشت، دلش به حال او سوخت و او را نجات داد و گفت:

 
 
 
 

نمی خواهم تو را سرزنش کنم اما هوسهای زیادی مایه گرفتاری است این بار بختت بلند بود که من سر رسیدم ولی بعد از این مواظب باش پیش از گرفتاری نصیحت گوش کنی و از مگس کمک نگیری.
مگس همدرد مورچه نیست و نمی تواند دوست خیرخواه او باشد…


ارسال شده در تاریخ : شنبه 5 شهريور 1390برچسب:, :: 17:48 :: توسط : محمدحسين سرداري

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ خودتان خوش آمدید.
موضوعات
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اس ام اس و آدرس 2ror.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

باتشکر .






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 420
بازدید کل : 22122
تعداد مطالب : 117
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1